تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

نبض زندگی؛ راهی کشف کرده ام

نبض زندگی؛ راهی کشف کرده ام

راهی کشف کرده ام

که برای همیشه باهم دوست باشیم

 

 

 

نبض زندگی؛ خیلی خوب

نبض زندگی؛ خیلی خوب

خیلی خوب .. خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد

خیلی زود ..

هیچ کس چیزی به من نگفت و به همین دلیل هیچ وقت سر در نیاوردم

که خیلی خوب .. خیلی زود تبدیل می شود به خیلی بد ..

 

نبض زندگی؛ دنیای نو

نبض زندگی؛ دنیای نو

وارونه که نگاه کنی

درخت ها را توی هوا در حال تاب خوردن می بینی

اتوبوس ها را معلق و ساختمان ها را آویزان می بینی

نبض زندگی؛ قطعه گمشده

نبض زندگی؛ قطعه گمشده

او قطعه گمشده ای داشت و شاد نبود.

پس راه افتاد به جست و جوی گمشده اش.

قل می خورد و می رفت و آواز می خواند:می گردم، می پویم

گمشده ام را می جویم.

نبض زندگی؛ فرقی نمی کنه

نبض زندگی؛ فرقی نمی کنه

چه کوچیک عین بادوم زمینی

چه گنده عین غول بیابونی

به هر حال همه مون یه اندازه ایم

وقتی چراغ رو خاموش کنیم

نبض زندگی؛ اولین بار ...

نبض زندگی؛ اولین بار ...

اولین بار

که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است

تب می کنم، عرق می کنم، می لرزم

 

 

 

نبض زندگی؛ از وقتی که عاشق شدم

نبض زندگی؛ از وقتی که عاشق شدم

از وقتی که عاشق شدم

فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم

 

 

 

نبض زندگی؛ بیست و پنج دقیقه

نبض زندگی؛ بیست و پنج دقیقه

بیست و پنج دقیقه مهلت

برای اینکه دوستت بدارم

بیست و پنج دقیقه مهلت

برای اینکه دوستم بداری...

 

 

 

نبض زندگی؛ از وقتی که دوست ام مرا ترک کرده

نبض زندگی؛ از وقتی که دوست ام مرا ترک کرده

از وقتی که دوست ام مرا ترک کرده است،

کاری ندارم به جز راه رفتن!

راه می روم تا فراموش کنم.

 نبض زندگی؛ دلم واست تنگ می شه

نبض زندگی؛ دلم واست تنگ می شه

من می دونم که تو خوبی

اما می دونم که خیلی خوب نیستی

می دونم که دوست دارم

اما مطمئنم که خیلی دوست ندارم

 

 

نبض زندگی؛ نمی خواهم بجنگم

نبض زندگی؛ نمی خواهم بجنگم

نمی خواهم بجنگم

نمی خواهم بجنگم

تو را می خواهم

تنگ در آغوش گیرم

نبض زندگی؛ آرزو

نبض زندگی؛ آرزو

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کند

به لستر گفت : یه آرزو کن تا برآورده کنم

لستر هم با زرنگی آرزو کرد

دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد

 نبض زندگی؛ بذار توی زندگی تو دست کم یه چیزی باشم

نبض زندگی؛ بذار توی زندگی تو دست کم یه چیزی باشم

اگه نمی تونم همیشه خدا مال تو باشم

حداقل اجازه بده یه وقت هایی مال تو باشم

نبض زندگی؛ پسر کوچولو و پیرمرد

نبض زندگی؛ پسر کوچولو و پیرمرد

پسر کوچولو گفت: «گاهی وقتها قاشق از دستم می افتد.»

 پیرمرد بیچاره گفت: «از دست من هم می افتد.»

 

 

 

نبض زندگی؛ خوشحالم که خودم هستم

نبض زندگی؛ خوشحالم که خودم هستم

من خوشحالم که خودم هستم

زیرا شبیه تو نیستم

نبض زندگی؛ رویا

نبض زندگی؛ رویا

می خواهم رویایی که دیشب دیدم

بردارم و تو فریزر بگذارم

نبض زندگی؛ خورشید را می دزدم

نبض زندگی؛ خورشید را می دزدم

خورشید را می دزدم

فقط برای تو!

میگذارم توی جیبم

تا فردا بزنم به موهایت

نبض زندگی؛ چرا گرفته دلت...

نبض زندگی؛ چرا گرفته دلت...

...

- چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.

- چقدر هم تنها!

- خیال می کنم

 

نبض زندگی؛ سرچشمه

نبض زندگی؛ سرچشمه

در تاریکی چشمانت را جستم

در تاریکی چشمانت را یافتم

و شبم پر ستاره شد

 

 

نبض زندگی؛ کیستی

نبض زندگی؛ کیستی

کیستی که من

اینگونه به اعتماد

نام خود را

با تو می گویم...

 

« 1 2 3 4 » صفحه:
هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics