> مقالات موضوعی > لیست مقالات آیا شما عضو گروه 99 هستید؟ پادشاهی که بر یک کشور بزرگ حکومت میکرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود. اما خود نیز علت را نمیدانست. روزی پادشاه در کاخ قدم میزد. هنگامی که از آشپزخانه عبور میکرد، صدای ترانهای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده میشد. متن کامل کشتی ( داستانی برای امیدواری تا آخرین لحظه) تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد. متن کامل عقابی که خروس شد! کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزلهای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخمها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعهای رسید که پر از مرغ و خروس بود. متن کامل کارمند تازه وارد مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.» متن کامل گام های کوچک یکی از مربیان بسیار موفق ورزشی، پیروزیهای خود را دستاورد پیشرفت تدریجی و مداوم می دانست. تیم او در سال پیش با تمام کوشش و تلاشی که به خرج داد، به تیم حریف باخت. متن کامل گربه و کاسه عتیقه عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می شود و قیمت گرانی بر آن می نهد. متن کامل ماموریت فروش محصول یکی از کارمندان فروش شرکتی موظف می شود محصول جدید شرکت را به یکی از مشتریان مهم و تأثیرگذار بفروشد اما در مأموریت خود شکست می خورد. متن کامل مدیر ارشد مدیر ارشد: این چه وضعیه...؟! هیچکس سر کارش نیست...!!از شما توقع ندارم...!! شما باید یقه شون رو بگیری..!! هر روز باید به من گزارش حضور و عملکردشون رو بدی..!! متن کامل مامور مرزی و مرد مشکوک مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد: « در کیسه ها چه داری». او می گوید « شن». متن کامل آرزو و تلاش برای داشتن مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد. متن کامل راز موفقیت چیست؟ سقراط به او گفت: فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم. صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که دنبالش به راه بیفتد. جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آن ها رسید. متن کامل کی باید رئیس باشه؟ تمام اعضای بدن جلسهای تشکیل دادند تا رئیس بدن را تعیین کنند. مغز گفت: "من رئیسم، چون تمام سیستمهای بدن را کنترل میکنم و بدون من هیچ عملی در بدن انجام نمیشود." متن کامل هیچ وقت دیر نیست داستانی زیبا! در اولین جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست که کسی را بیابیم که تا به حال با او آشنا نشدهایم، برای نگاه کردن به اطراف ایستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانه ام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن کوچکی را دیدم که با خوشرویی و لبخندی که وجود بی عیب او را نمایش میداد، به من نگاه می کرد. متن کامل وقتی یک مدیر و یک مهندس به هم نیاز دارند!! مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: ببخشید آقا؛ من قرار مهمی دارم، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟ متن کامل اتفاقی وحشتناک برای این مدیر! از یک استاد سخنور دعوت به عمل آمد که در جمع مدیران ارشد یک سازمان ایراد سخن نماید. محور سخنرانی در خصوص مسائل انگیزشی و چگونگی ارتقاء سطح روحیه کارکنان دور میزد. استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتی که توجه حضار کاملا به گفته هایش جلب شده بود، چنین گفت : متن کامل درسی از پروانه یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد. سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد. متن کامل منطق معلم گفت: دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند ؟ هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: خوب مسلما کثیفه! متن کامل نیروی فکر نیک سیترمن جوان، کارمند فعال، پرشور و پرکار راه آهن بود که همسر و دو فرزندش را بسیار دوست می داشت. در یکی از روزهای تابستان به کارکنان قطار اطلاع داده شد به خاطر سالروز تولد رئیس می توانند یک ساعت کارشان را زودتر تعطیل کنند. متن کامل همیشه یک گام به جلو روزی دو شکارچی برای شکار به جنگلی می روند. در حین شکار ناگهان خرس گرسنه ای را می بینند که قصد حمله به آنها را دارد. متن کامل شما چه جوابی به این سوال می دهید؟ هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان پزشک پرسیدم : شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ متن کامل « 1 ... 86 87 88 89 ... 90 120 » صفحه:1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120