تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

مرد جوانی که می خواست راه روحانی را طی کند به سراغ کشیشی در صومعه استکا رفت.

کشیش گفت: تا یک سال به هر کس به تو حمله کرد پولی بده.

 

 

تا دوازده ماه هر کس به جوان حمله میکرد جوان پولی به او میداد. آخر سال باز به سراغ کشیش رفت تا گام بعد را بیاموزد. کشیش گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر.

 

همین که مرد رفت، پدر خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میان بر به کنار دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید پدر شروع کرد به توهین کردن به او.

 

 جوان به گدا گفت: عالی است! یک سال تمام مجبور بودم به هر کس به من توهین میکند پول بدهم؛ اما حالا میتوانم مجانی فحش بشنوم بدون آنکه خرج کنم.

 

پدر روحانی وقتی صحبت جوان را شنید رو نشان داد و گفت: برای گام بعدی آماده ای چون یاد گرفته ای به روی مشکلات بخندی.

 

پائلو کوئلیو

 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics