تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

استادی با مریدش در صحرای عربستان اسب سواری می کنند.

استاد از هر لحاظ سواری شان برای آموختن ایمان به مریدش استفاده می کند.

 

_ به خدا اعتماد داشته باش. خدا هرگز فرزندان اش را رها نمی کند.

 

شب هنگام در چادر، استاد از مریدش می خواهد اسب ها را به صخره ای در نزدیکی شان ببندد. مرید به سوی صخره می رود، اما سخنان استادش را به یاد می آورد و فکر می کند: حتما دارد امتحانم می کند. باید اسب ها را به خدا بسپارم.

 

و اسب ها را نمی بندد.

 

صبح روز بعد، مرید متوجه می شود که اسب ها ناپدید شده اند. خشمگین به سراغ استادش می رود و فریاد می زند: تو درباره خدا هیچ نمی دانی. من اسب ها را به امان او رها کردم، و حالا رفته اند.

 

استاد پاسخ داد: خدا می خواست مراقب اسب ها باشد. اما برای آن، به دست های تو احتیاج داشت تا آن ها را ببندد.

 

پائولو کوئلیو

 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

افشین نمیرانیان |   1395/04/06 01:49:41   |
2     0
هر اتفاقی، بزرگ یا کوچک، وسیله ایست که از طریق آن خداوند با ما سخن می گوید و هنر زندگی دریافتن این پیام هاست
 پاسخ 
دیدگاه کاربران
دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics