تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

موش دانا

موش دانا

تعدادی موش در یک مزرعه زندگی می کردند. موشها روزگار خوشی نداشتند چرا که گربه ای در مزرعه بود که آنها را شکار می کرد. موشها در یک ترس همیشگی به سر می بردند و ممکن بود در هر وقت از شب و روز در چنگالهای تیز گربه چابک قرار گیرند.

حاکم و باغبان قصر

حاکم و باغبان قصر

روزی حاکم شهری دستور داد تا باغبان قصر را در میدان شهر گردن بزنند. وزیر حاکم که مردی خردمند بود پیش حاکم رفت تا علت را جویا شود و جان باغبان بیچاره را نجات دهد.

ریچارد زالتمن عکاس معروف

ریچارد زالتمن عکاس معروف

ریچارد زالتمن مانند خیلی از عکاسان پیش از خود، به مناطق مختلف جهان سفر می کرد تا از مردم و فرهنگ و زندگیشان عکس بگیرد.

عالم و فرد منتقد

عالم و فرد منتقد

عالمی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت، همه مسحور گفته هایش می شدند. همه، به جز اسحاق، که همیشه با تفسیرهای او مخالفت می کرد و اشتباهات او را به یادش می آورد. بقیه از اسحاق به خشم می آمدند، اما کاری از دستشان بر نمی آمد.

ابتکار علی اکبر رفوگران

ابتکار علی اکبر رفوگران

علی‌اکبر رفوگران اوایل سال 1330 ازدواج کرد و در خانه پدرش با امکانات محدود تشکیل زندگی داد. در همین زمان پیش پدرش کار می‌کرد. پدرش یک محموله بزرگ مداد ژاپنی در سال 1332 خریده بود. آن زمان اجناس ژاپنی کیفیت خوبی نداشتند و پرطرفدار نبودند. علی‌اکبر 23 ساله فکر کرد چه کار کند این مدادها به فروش برسند تا هم پدر از دست آنها خلاص شود هم خود بتواند پولی به دست بیاورد و جلوی پدر و همسرش خودی نشان دهد.

خودکار جدید

خودکار جدید

مدیر فروش یک شرکت قصد داشت از بین دو داوطلب، یکی را به عنوان کارمند فروش استخدام کند. یک خودکار برداشت و گفت: «یکی از این خودکارها را به من بفروشید.»

پیروزی کوکا بر پپسی

پیروزی کوکا بر پپسی

وقتی روبرتو گویزوتا در دهه 1980 مدیرعامل کوکاکولا شد، با رقابت شدید پپسی مواجه شد که باعث کاهش رشد سهم کوکا شده بود. مدیرانش بر رقابت با پپسی متمرکز شده بودند و قصد داشتند در هر دوره زمانی برنامه رقابتی، سهم بازار کوکا را 0/1 درصد افزایش دهند.

داستانی از یک ترس

داستانی از یک ترس

از همان دوران کودکی تا همین الان هم که بزرگ شده‌ام، همیشه فکر می‌کنم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.

خلاصه تصمیم گرفتم به یک روانپزشک مراجعه کنم. آشنای یکی از دوستانم روانپزشک بود. پیش او رفتم و مشکلم را گفتم. روانپزشک گفت: «باید یک سال هفته‌ای یک جلسه ویزیت بشی تا درمانت کنم.»

ویزیت هر جلسه پنجاه هزار تومان می‌شد. هم هزینه‌اش زیاد می‌شد و هم خیلی وقت‌گیر بود. چند ماه بعد که رفته بودم به دوستم سری بزنم، روان‌پزشک هم آنجا بود. پرسید: «پس چرا نیومدی؟»

زندگی و بازی

زندگی و بازی

 فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگه دارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید.

قورباغه (داستانی برای نشان دادن قدرت کلام)

قورباغه (داستانی برای نشان دادن قدرت کلام)

گروهی قورباغه از بیشه ای عبور می کردند. دو قورباغه از بین آنها درون چاله ای عمیق افتادند. وقتی که قورباغه های دیگر دیدند که چاله خیلی عمیق است گفتند : شما حتما" خواهید مرد. دو قورباغه سعی کردند از چاله بیرون بپرند. قورباغه ها مرتب فریاد می زدند: بایستید شما خواهید مرد.

قهوه

قهوه

گروهی از فارغ التحصیلان پس از گذشت چند سال و تشکیل زندگی و رسیدن به موقعیت های خوب کاری و اجتماعی طبق قرار قبلی به دیدن یکی از اساتید مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعی آن ها خیلی زود به گله و شکایت از استرس های ناشی از کار و زندگی کشیده شد.

آیا شما عضو گروه 99 هستید؟

آیا شما عضو گروه 99 هستید؟

پادشاهی که بر یک کشور بزرگ حکومت می‌کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود. اما خود نیز علت را نمی‌دانست. روزی پادشاه در کاخ قدم می‌زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می‌کرد، صدای ترانه‌ای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می‌شد.

کشتی ( داستانی برای امیدواری تا آخرین لحظه)

کشتی ( داستانی برای امیدواری تا آخرین لحظه)

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد.

عقابی که خروس شد!

عقابی که خروس شد!

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله‌ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم‌ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.

بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه‌ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.

گام های کوچک

گام های کوچک

یکی از مربیان بسیار موفق ورزشی، پیروزی‌های خود را دستاورد پیشرفت تدریجی و مداوم می دانست. تیم او در سال پیش با تمام کوشش و تلاشی که به خرج داد، به تیم حریف باخت.

گربه و کاسه عتیقه

گربه و کاسه عتیقه

عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می شود و قیمت گرانی بر آن می نهد.

نیروی فکر

نیروی فکر

نیک سیترمن جوان، کارمند فعال، پرشور و پرکار راه آهن بود که همسر و دو فرزندش را بسیار دوست می داشت.

در یکی از روزهای تابستان به کارکنان قطار اطلاع داده شد به خاطر سالروز تولد رئیس می توانند یک ساعت کارشان را زودتر تعطیل کنند.

همیشه یک گام به جلو

همیشه یک گام به جلو

روزی دو شکارچی برای شکار به جنگلی می روند. در حین شکار ناگهان خرس گرسنه ای را می بینند که قصد حمله به آنها را دارد.

یک خاطره جالب از یک مدیر و یک کارگر ژاپنی

یک خاطره جالب از یک مدیر و یک کارگر ژاپنی

یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود، تعریف کرده است که روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود، بی اختیار ایستادم. مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود.

پریدن غواص

پریدن غواص

از یکی میپرسن میدونی چرا غواص ها از پشت میپرن توی آب؟

 

میگه آخه اگه از جلو بپرن که میوفتن توی قایق!!!

« 1 2 3 4 » صفحه:
هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics