تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

نیک سیترمن جوان، کارمند فعال، پرشور و پرکار راه آهن بود که همسر و دو فرزندش را بسیار دوست می داشت.

در یکی از روزهای تابستان به کارکنان قطار اطلاع داده شد به خاطر سالروز تولد رئیس می توانند یک ساعت کارشان را زودتر تعطیل کنند.

 

نیک در حالی که آخرین واگن قطار را وارسی می کرد در کوپه ای که یخچال قطار بود محبوس شد.

 

با توجه به اطلاعاتی که داشت، می دانست که درجه حرارت این واگن زیر صفر است پس با خود اندیشید:

 

"اگر نتوانم از این جا بیرون بروم حتما منجمد خواهم شد"

 

هرچند می دانست که همه کارکنان، آنجا را ترک کرده اند و کسی نیست تا به او کمک کند، اما جداً ترسیده بود، پس آنقدر با مشت به در کوبید و فریاد کشید تا از پا افتاد.

 

سپس برای این که خانواده اش بدانند چه اتفاقی برای او افتاده، چاقویی پیدا کرد و روی کف چوبی واگن نوشت:

 

"به شدت سرد است، بدنم دارد کرخت می شود، کم کم دارم به خواب می روم، اینها آخرین کلمات من هستند".

 

و روز بعد، کارکنان قطار در واگن یخچال را باز کردند و با جسد بی جان نیک روبرو شدند!

 

 همه چیز نشان میداد که نیک در اثر انجماد جانش را از دست داده است.

 

اما حقیقت این بود که یخچال واگن کار نمی کرد!! و درجه حرارت یخچال در حدود 13 درجه سانتیگراد بود!

 

پس نیک با نیروی افکار منفی خود را از دست داده بود.

                                                                                                

آیا می دانید بزرگترین دشمن ما در این دنیا چیست؟

 

بزرگترین دشمن ما، ذهن بدبین و افکار منفی خودمان است.

 

با پرورش و تقویت افکار مثبت، به خودباوری و افزایش اعتماد به نفس خود کمک کنید.

 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics