> مقالات موضوعی > فرهنگی و مذهبی > موضوعات قابل تامل > سادگی و بندگی > مشاهده مقاله جهت ارسال به چند نفر، نام و ایمیل گیرندگان با کاما { ، } جدا شوند. نام فرستنده: * ایمیل فرستنده: نام گیرنده(گان): * ایمیل گیرنده(گان): * متن پیام: * کد امنیتی: سادگی و بندگی؛ پارسایی در اوج پارسایی سعدی می گوید:پارسایی را دیدم؛ در کنار دریا که زخم پلنگ داشت و عضویت در تیم متفکران در طرح همراه با تیم اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید کلیک کنید... در طرح همگام با تیم با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید کلیک کنید... در طرح همیار با تیم در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید کلیک کنید... در طرح همکار با تیم خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید کلیک کنید... به هیچ دارو به نمی شد. مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عزوجلّ، علی الدّوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه میگویی؟گفت : شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه معصیتی ... ثبت نام و عضویت میز کار لینک های مفید خدمات حَسمان ارتقاء سواد مالی در حَسمان خدمات ویژه حسابداران ارتقاء حرفه ای در حَسمان خدمات ویژه مدیران طرح پویش سواد اندوزی مالی دوره های آموزشی lms عضویت ویژه حسمان مشارکت و دعوت از دوستان همیار با تو همیار دانش آموز طرح پویش سواد اندوزی مالی آموزش سواد مالی مقدماتی نبض بازار دیده بان بازار هوای بازار دوره آموزشی بهینه نگر همیار شغلی حسابدار دیکشنری تخصصی حسابداری ثبت رزومه دوره های آموزشی توسعه نگر طرح توانمند سازی ایستگاه خبر حسابداری مدار خبر کار و دانش ثبت آگهی استخدام دوره های آموزشی مدیران همیار دانش آموز طرح پویش سواد اندوزی دوره های آموزشی همراه با تیم همراه با تیم همراه با تیم مقاله های مرتبطسادگی و بندگی؛ خانه ماسادگی و بندگی؛ پسرک و تجربه ملاقات با خداسادگی و بندگی؛ فقط برای اوسادگی و بندگی؛ معلم پادشاهسادگی و بندگی؛ مردمان ساده رویا هادوی | 1394/12/02 02:16:43 | 1 0 اعتقادتان را چند میفروشید؟!!! فردی که مقیم لندن بود، تعریف میکرد که یک روز سوار تاکسی شدم در بین راه کرایه را پرداختم. راننده بقیه پولم را که برگرداند متوجه شدم 20 پنس اضافه تر داده است! چند دقیقهای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ... گذشت و به مقصد رسیدیم .موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم. پرسیدم بابت چی؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم. انشاءالله فردا خدمت می رسیم! تعریف میکرد: تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!! پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * رویـــا اسماعیلی | 1395/01/14 03:35:57 | 0 0 سربازان امام زمان(عج) از هیچ چیز جز گناهانِ خویش نمی هراسند. شهید آوینی پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * مهدیه آقاباقری | 1395/01/14 19:40:20 | 0 0 «وقتی داری گناه میکنی چپ و راست رو نگاه میکنی کاش یکبار بالا رو نگاه کنی ، به حضرت دوست ... » گیله مرد "مهدیه آقاباقری، عضوی از تیم متفکران نوین مالی" پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: *