> مقالات موضوعی > فرهنگی و مذهبی > موضوعات قابل تامل > نبض زندگی > مشاهده مقاله جهت ارسال به چند نفر، نام و ایمیل گیرندگان با کاما { ، } جدا شوند. نام فرستنده: * ایمیل فرستنده: نام گیرنده(گان): * ایمیل گیرنده(گان): * متن پیام: * کد امنیتی: نبض زندگی؛ سنگ سوپ عجیب به خدا قسم می توانستی مزه مرغ و گوجه فرنگی، رشته و قلم گوسفند را حس کنی، اما آن چه می خوردیم آب و سیب زمینی بود، و سنگ سوپ عجیب. عضویت در تیم متفکران در طرح همراه با تیم اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید کلیک کنید... در طرح همگام با تیم با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید کلیک کنید... در طرح همیار با تیم در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید کلیک کنید... در طرح همکار با تیم خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید کلیک کنید... در روز های سخت گذشته، آویزان بود با نخی، در آشپزخانه، سنگی کوچک و قدیمی به اندازه یک سیب، صیقلی و فرسوده و خاکستری. در آشپزخانه چیز زیادی نبود که بخوریم، وقتی که هوا پس می شد، مادر کمی آب می جوشاند و سنگ را توی آب می انداخت میگفت: «امشب کمی سوپ می خوریم.» به خدا قسم می توانستی مزه مرغ و گوجه فرنگی، رشته و قلم گوسفند را حس کنی، اما آنچه می خوردیم آب و سیب زمینی بود، و سنگ سوپ عجیب. این سنگ سال های دراز در خانه ما بود، می دانستیم که مغذی است. به یاد می آورم که مادر آن را در آب هم میزد، و این ترانه را می خواند: «تا وقتی که این سنگ جادویی را داریم هیچ شبی گرسنه نخواهیم ماند. کافی است کمی عشق به آن اضافه کنید، بعد همه چیز رو به راه میشود.» به خدا قسم مزه مرغ و گوجه فرنگی، رشته و قلم گوسفند را حس می کردیم، اما آنچه می خوردیم آب و سیب زمینی بود، و سنگ سوپ عجیب. آن تکه سنگ باعث شد که روز های تاریک را تاب بیاوریم تا بالاخره خورشید طلوع کرد. و سنگ سوپ خاک گرفته فراموش شد. هر چند هنوز، همانجا آویزان است. خدایا، از آن زمان به بعد، غذا فراوان شد اما گاهی مادر را در آشپزخانه میبینم و سنگ سوپ عجیب به یادم می آید. دوباره می توانم مزه مرغ و گوجه فرنگی، رشته و قلم گوسفند را حس کنم، اما آنچه می خوردیم در حقیقت آب و سیب زمینی بود، و سنگ سوپ عجیب ما با یک سنگ سوپ عجیب تغذیه می شدیم. آه، سنگ سوپی عجیب. شل سیلور استاین ثبت نام و عضویت میز کار لینک های مفید خدمات حَسمان ارتقاء سواد مالی در حَسمان خدمات ویژه حسابداران ارتقاء حرفه ای در حَسمان خدمات ویژه مدیران طرح پویش سواد اندوزی مالی دوره های آموزشی lms عضویت ویژه حسمان مشارکت و دعوت از دوستان همیار با تو همیار دانش آموز طرح پویش سواد اندوزی مالی آموزش سواد مالی مقدماتی نبض بازار دیده بان بازار هوای بازار دوره آموزشی بهینه نگر همیار شغلی حسابدار دیکشنری تخصصی حسابداری ثبت رزومه دوره های آموزشی توسعه نگر طرح توانمند سازی ایستگاه خبر حسابداری مدار خبر کار و دانش ثبت آگهی استخدام دوره های آموزشی مدیران همیار دانش آموز طرح پویش سواد اندوزی دوره های آموزشی همراه با تیم همراه با تیم همراه با تیم مقاله های مرتبطسکوت کنفرار کن از ....عشق با شناسنامه بیارتباط نیست...نبض زندگی؛ بیست و پنج دقیقه بهترین تصمیم عظیمه تفتیان | 1395/04/03 02:26:37 | 1 0 فقر همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند فقر شب را بی غذا سر کردن نیست فقر روز را بی اندیشه سپری کردن است. دکتر شریعتی پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * کیان | 1395/04/05 21:50:37 | 0 0 امشب از آسمان دیده ی تو روی شعرم ستاره می بارد در زمستان دشت کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانه ی تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دو باره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست پاسخ دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: * دیدگاه کاربران نام: پست الکترونیک: * متن: * کد امنیتی: *