تبلیغ شماره 1
بازگشت به پورتال مرکزی

آلکبیادس یکی از اشراف آتن در وصف سقراط و بزرگی او می گوید که :

 

به عقیده‌ی من سقراط به صندوقچه‌هائی می‌ماند که پیکرسازان از حصیر به شکل سیلن نشسته می‌سازند و یک نی به دستش می‌دهند. چون در آن صندوقچه‌ها را بگشایند، پیکرهای خدایان را می توان در درون آنها دید. هرکس گوش به گفتار تو دهد ، اختیارش از دست می‌رود و بی‌خویشتن می‌شود.

 

من خود هرگاه سخن او را می‌شنوم، چون کسانی که آواز طبل کاهنان کوریبانت را می‌شنوند، دلم می‌تپد و اشکم سرازیر می‌شود. در حالی که خطابه‌های سخنورانی چون پریکلس و دیگران، با اینکه بسیار نیکو سخن می‌گویند، هرگز آن اثر را در من نبخشیده و مرا به هیجان نیاورده و به تسلیم وادار نکرده‌است.

 

این مرد بارها روح مرا چنان مسخر کرده است که پنداشته‌ام زندگی پشیزی نمی‌ارزد اگر همانی بمانم که هستم. هر بار که با من گفت‌وگوئی می‌آغازد ناچار می‌شوم اعتراف کنم که با اینکه زمام حکومت شهر آتن را بدست دارم، از حکومت بر خویشتن ناتوانم. از این‌رو گوشهایم را می‌گیرم و از نزدش می‌گریزم. تا امروز اتفاق نیفتاده است که از کسی شرم کنم. ولی هرگاه که به او می‌رسم شرمسار می‌شوم. 

 

بارها آرزو کرده‌ام که او بمیرد. ولی می‌دانم که اگر روزی این واقعه روی‌ دهد رنج و اندوهم بیشتر خواهد بود. از این‌رو نمی‌دانم با این مرد چه کنم. هیچ‌یک از شماها او را به‌درستی نمی‌شناسد. از این‌ رو اکنون که وصفش را آغاز کرده‌ام می‌خواهم او را چنانکه هست به شما بشناسانم. سقراط پیوسته چنان می‌نماید که دلباخته‌ی خوبرویان است و دور از آنان نمی‌تواند زیست. همچنین بارها ازخود او شنیده‌اید که هیچ نمی‌داند، و در هر بحثی که پیش آید خود را نادان می‌نماید.

 

این ظاهر اوست. ولی، دوستان من، اگر کسی در این صندوق را بگشاید جهانی از خویشتن‌داری و دانائی در آن نهفته می‌یابد. راستی این است که او کمترین اعتنائی به زیبائی و توانگری و مقام اجتماعی کسی ندارد و همه‌ی این مزایا را به پشیزی نمی‌خرد. ولی هرگز این نکته را به زبان نمی‌آورد و در ته دل همه ما را ریشخند می‌کند.

 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
Web Analytics